راااستش من خیلی با مامااانم تفاااهم نظر نداااارم
مااا خیلی سااال پیش مادر و پدرم از هم جدا شدن و الان 4 سالی میشه از پدرم خبر ندارم
و مادرم وکیله تمام بار زندگی رو به دوش می کشه انتظار داره در مقابل زحمتی که میکشه من و برادرم که یک سال ازم بزرگتره
بهترین باااشیم
برادرم بهترینه راستش تو آزمون های قلمچی هم همش رتبه های برتره
ولی من نه ( نمره هااام رو هموون 17 18 می چرخه
شاید خیلی بد نباااشه ولی واسه مادر من خیلی بده خیلی
من متولد 79 ام فروردین 79 خیلی روحیاتم حساسه خیلی زود داغون میشم خیلی گریه میکنم دختر حساسیم
انقدر شکنندم که حد نداره فقط یکی باهام تند برخورد کنه سریع گریم میگیره ((
مشکلاتم بچگانه نیست باور کنین ( منو خیلی آزار میده (
حدود 10 ماه پیش
خیلی اتفاقی تو یه سایت با یه پسری آشنا شدم (
خیلی عاشقش شدم خیلی (
حسم الکی نیست اصن ( نگین ماله بلوغه (
بعدش باهم بودیم با تمام دعوا ها و ناراحتیااامون
فقط یه بار همو دیدیم که این باعث شد بهم وابسته تر شیم (
اونم متولد 76
بهمن امسال 18 سالش میشه (
خیلی پسر خووبیه تو خانواده خووبی بزرگ شده (
بعد مامانم با من سر چت کردن خیلی جنگ داره ( 35 سالشه مامانم ( ولی اصن درکم نمیکنه
نمیذاره برم بیرون خونه دوستام برم چت کنم وووو (
خستم کرده (
چند ماه پیش یه بار که دعوامون شد و طبق معمول کلی سرم داد و بیداد کرد و سرکوفت زد
همش کلی بهم توهین میکنه و شخصیتمو میبره زیر سوال همش منو مقایسه میکنه (
من تبلتمو نذاشتم کنار ( لج کردم ( خسته شده بودم از حرفای تکراریش ((
من خیلی دختر مظلومیم ( اصن اهل جواب دادن و پروگری نیستم (
فقط همیشه گریه میکنم هیچی نمیگم (
بعد همون موقع داشتم با دوس پسرم چت میکردم ( با اونم دعوا شد همون موقع (
اومد مامانم تبلتمو به زور ازم بگیره ( بعد من نذاشتم از دستش کشیدم و قفلش کردم که نتونه پسوردشو باز کنه (
اونم تبلتمو ازم گرفت (
بماند که حالا من گشتم پیداش کردم ( و تمام چتامو پاک کردم (
حالا بعد چند ماه میگه اگه میخوایش باید چتارو نشونم بدی ( ولی من که پاک کردم (
از دروغ خسته شدم ( دلم میخواست باهاش راحت بودم (
از سرکوفتاشون از تیکه ها و تلخ زبونیاشون خسته شدم خسته ((
چیکار کنم؟(